الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

ماهگرد25

پسرم ای روشنی گسترده ای زیبایی محض ای اسمان بیکران مهربانی بی واژه دوستت دارم 25ماهگیت مبارک.پسرکم تو این 25 ماه با تو عاشقی کردم.اخه با تو عشق رو از نوع دیگه ای شناختم.تو نگاهم رو عوض کردی.به من رنگ و بوی دیگری بخشیدی و زیباترش کردی. پروردگار مهربون 25 ماه کمکم کردی تا از تو نگهداری کنم.باز هم ازش میخام کمکم کنه تا در نگهداری و تربیتت کوشا باشم.ازش میخام سایه پر مهرش رو بالای سرت نگهداره و تورو در پناه خودش ایمن نگهداره. خدای بزرگ سپاس بخاطر این هدیه زیبا که به من عطا کردی.   ...
30 خرداد 1394

اب بازی در دریا

طبق قراری که داشتیم رفتیم دریا،دریا رو خیلی خیلی دوست داشتی.دوست داشتی بری شنا کنی و قایق سواری کنی.کلی بازی کردی از اب بازی گرفته تا ماسه بازی و گل درمانی اصلا هم نترسیدی که واااقعا خوش گذشت و این ساحلی که رفته بودیم با تمام امکاناتش بود و شما با خیال راحت اب بازی کردی و ما با دیدن طبیعت زیبا جنگل و دریا در کنار هم حسابی لذت بردیم. حسابی توی ساحل جولان دادی ...
19 خرداد 1394

ای جوووونم

این روزها یعنی این هفته خیلی خوش گذشت.راستش همش یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم.دوستان دوران دبیرستانم اومدن خونمون وای کلی خوش بحالم بود حسابی خوش گذشت. رفته بودیم خونه خاله سمیه(دوست دوران دانشجویی مامانی).اسباب بازی سبحان رو گذاشته بودن روی میز غذا خوری.از خاب بیدار شدی وقتی چشمت به اسباب بازی ها افتاد دنبال یه راهی برای بدست اوردنشون بودی.رفتی جلوی میز و با ناراحتی ساختگی و حالت ناامیدانه گفتی حالا من با چی بازی کنم؟ خوشبختانه خاله سمیه متوجه منظورت شد و به هدفت رسیدی .جالب اینجاست همه اسباب بازیهای سبحان رو برداشته بودی وقتی سبحان کلاهتو برداشت گذاشت روسرش بهش با یه قیافه حق به جانب گفتی اجازه گرفتی؟مال خودمه دعوات کنم؟قیافه خاله سمی...
18 خرداد 1394

سلام تک فرشته زیبای زندگیم

سلام و صدتا سلام به روی زیباتر از ماه پسر بهاری خودم الیار نازنینم.به بزرگی خودت این مامانی تنبل رو ببخش،این روزها کارهام زیاده  و چون پیرو روش مونته سوری هستم وقت کم میارم برای ثبت خاطرات قشنگت.خیلی از شیرین زبونیات و کارهای قشنگت بدون اینکه ثبت بشه فراموش میشه...... این روزها اینقدر هوا خوبه که من تو خونه موندن رو حرام اعلام کردم . جمعه پیش طبق قراری که داشتیم رفتیم اسالم. تفریحات و گشت و گزارمون کماکان پابرجاست.پسرم بهارم با تو زیباتره طبیعتی زیبا و بکر که فوق العاده حس نشاط و ارامش رو به ادم میده. واقعا طبیعت لذت بخشه،بوی گل و ویز ویز زنبورها     ...
12 خرداد 1394

تو اغاز من و لحظه ی پایان منی

روز ها به سرعت در حال سپری شدن هستن و ماهم در کنار اقا الیار دوساله در گیر زندگانی روزمره هستیم. پسر کوچولوی قشنگم،افریننده ی تمام روزهای شیرینم... خیلی بانمک شدی،گاهی وقتا حرفایی می زنی که متعجب میشیم از این همه دقت تو.رفته بودیم ازناو،خاله پری اینا هم بودن ما سوار ماشین خاله پری بودیم وقتی گردش تموم شد اومدیم سوار ماشین بابایی بشیم زدی زیر گریه که دوست ندارم من ماشین خاله پری رو میخام!!!!بابایی گفت اخه چرا پسرم؟ماشین بابا چشه مگه؟؟در کما پررویی گفتی نه بو میده ،قراضس .بابایی گفت اگه بشورم تمیزش کنم چی؟گفتی نه اصلا دوسش ندارم خوجل موجل نیس .منوبابایی هم  ،بابا طفلی گفت حتما باید ماشینمونو عوض کنیم وگونه الیار مارو قبول ندا...
7 خرداد 1394
1